روزهای برفی...
تجدید خاطره
سال 1387 باغ عقیق،سال1388 سیزده بدر سال 1388 حنابندان دایی حسین،سال 1389 عروسی دایی حسین مهد قرآن،سال 1388 پارک ارم،پاییز1389 باغ وحش،زمستان1389 سیزده بدر 1390 عروسی عمو محسن،تابستان 1392 قربونت برم،چه زود بزرگ شدی ...
نویسنده :
مامان
20:48
آخر هفته ی سرد...
آخر هفته ی پیش رفته بودیم خونه ی مامانم اینا،جمعه از آقا جون خواستیم ببردمون بیرون. توی این سرما هم که خیلی جاها نمیشد رفت،رفتیم بهشت زهرا و شاه عبدالعظیم. به آقا جون گفتیم از سمتی بره که بازار هست تا ما خربد کنیم،ولی انقدر سرد بود که بسرعت از داخل بازار رد شدیم و خودمون رو به ماشین رسوندیم. البته عرفان توی همون فرصت کم یه CD خرید. مامانی هم یه کم خوراکی خرید که تو ماشین بخوریم.با اینکه سرد بود خیلی خوش گذشت. عرفان و آقاجون سر مزار پدر مامانی: ...
نویسنده :
مامان
21:37
پریسکوپ
این هفته معلمتون خانم ریوندی گفته بود پریسکوپ درست کنید.بعضی ها زیبابین درست کرده بودن، ولی من و بابا برای تو یه پریسکوپ قشنگ درست کردیم که معلمتون هم خیلی ازش خوشش اومد.دست بابای گلت هم درد نکنه که خیلی کمک کرد. ...
نویسنده :
مامان
0:09
تولد
عزیز دلم دوم دی تولد من بود،وقتی بابات کیک بدست اومد خونه تو خیلی خوشحال شدی. ...
نویسنده :
مامان
23:49
شب یلدا
شب یلدا همیشه جاودانیست زمستان را بهار زندگانیست شب یلدا شب فر و کیان است نشان از سنت ایرانیان است شب یلدای امسال، با اینکه تو روز بعدش امتحان بنویسیم داشتی، رفتیم خونه مامانی. عمه رقیه و صدف هم اومده بودن،عمه لیلا و عموها هم بودن.خیلی بهمون خوش گذشت، فقط من نگران امتحان تو بودم. ...
نویسنده :
مامان
23:38